۱۳۸۸/۱۰/۲۸

دفتر سفید و خاطرات سیاه

دفترش را باز کرد.


... به نام خدا
خدایا امروز یک روز دیگست و تو به من این فرصت رو دادی تا یک صفحه دیگه از این دفتر رو با خاطراتم سیاه کنم.
ای کاش صفحات این دفتر سیاه بود! اونوقت من با خاطراتم اون رو سفید می کردم.
آخه من خاطرات سفید رو بیشتر دوست دارم...

هیچ نظری موجود نیست: